برای انگلستان جالب است که خالد چطور توانسته است چنین قدرتی برای کودتا به دست بیاورد. زیرا در هر حال شکست دادن ارتش یک کشور و زندانی کردن و قتل رئیس جمهورش برای یک تروریست نباید کار راحتی باشد. آیا دستهایی پشت پرده هستند؟
آمریکاییها برای جلوگیری از قدرتمندتر شدن خالد و نجات شهر آماده حمله به آنجا میشوند و هدف اول ایستگاه تلویزیونی است که خالد از آنجا برنامههایش را پخش میکند، ولی انگلیسیها تصمیم میگیرند پیش از حرکت سربازهایشان مهره اسب را برای اطمینان به جلو بفرستند؛ ولی این مهره گم شده!
نیکولای جاسوس جهانی به نقل از منابع روسی احتمالاً تحت بازداشت نیروهای خالد ال اسد میباشد. تیم برای یک عملیات مشترک به طرف روستایی اشغال شده در روسیه میروند تا با همکاری نیروهای گروهبان کامارو نیکولای را نجات دهند. عملیات با موفقیت به پایان میرسد و نیکولای که گویی نقشه را از قبل میدانسته سؤال میکند که آیا آمریکاییها حرکت کرده ند یا خیر و از شنیدن جواب ناراحت میشود. او محل مخفی شدن خالد را میداند و تیم به سمت آن مکان حرکت میکند.
در طول این مدت سربازان آمریکایی بعد از نجات شهر و رسیدن به ایستگاه تلویزیونی متوجه میشوند همه برنامهها از پیش ضبط شده بوده است و عملیات شکست میخورد. عملیات بعدی نجات و اسکورت تانک ارتش به بزرگراه برای بقیه عملیات پاکسازی است. بعد از چند ساعت عملیات پاکسازی شروع میشود، ولی تروریستها که فقط یک قانون دارند (یا مرگ یا پیروزی!) عملیات انتحاریشان را انجام میدهند. با یک بمب هستهای تمام منطقه را نابود میکنند... انفجاری که طی آن ۳۰٫۰۰۰ سرباز آمریکایی کشته میشوند.
نیروهای پرایس در روستایی هستند که خالد ال اسد در آنجا مخفی شدهاست. عملیات انجام میشود و پرایس سعی دارد بفهمد که چه کسی خالد را حمایت میکند، اما تماسی تلفنی آن چیزی را که نباید معلوم میشد را برملا میکند. ایمران زاکائف. کلمهای که خاطرهای از پانزده سال قبل را در ذهن پرایس زنده میکند. پرایس سالها قبل سعی در کشتن زاکائف داشته ولی او زنده مانده بود و اکنون بسیار قدرتمندتر از قبل میباشد و پرایس و نیروهایش تحت محاصره نیروهای او قرار میگیرند. تیم با حمایت نیروی هوایی به سختی موفق به فرار میشود. هدف پیدا کردن ایمران است، ولی چطور میشود به او رسید؟ تنها راهی که به ذهن تیم میرسد گروگان گرفتن پسر ایمران زاکائف هست؛ ولی بعد از تعقیب و گریز پسر ایمران خودکشی میکند و حالا آمریکا باید منتظر انتقام سختی باشد.
ایمران که سخت خشمگین شده پیام تهدید آمیز خود را برای آمریکا و انگلیس میفرستد و همین پیام باعث میشود انگلیسیها و آمریکاییها بتوانند پایگاه ایمران را پیدا کنند. نیروها به سمت پایگاه پیشروی میکنند و وقتی نزدیک پایگاه میشوند متوجه پرتاب دو موشک هستهای به سمت آمریکا میشوند. هدف تیم ورود به سیلو و دادن کد انهدام به موشک هاست، در غیر اینصورت یک فاجعهٔ هیروشیما تکرار میشود. سرانجام تیم موفق به انهدام موشکها میشود. تیم با سه جیپ تلاش میکند از منطقه فرار کند، ولی نیروهای دشمن به شدت به تعقیب آنها میپردازند، ولی مشکل اصلی بالگرد دشمن است که با منهدم کردن یک پل باعث به دام افتادن تیم میشود و در لحظهای که آخرین سرباز هم بر زمین میافتد ایمران از هلیکوپتر پیاده میشود تا شخصاً انتقام بگیرد. او نزد gaz میرود و اسلحهٔ خود را روی سر او میگیرد و شلیک میکند. در همین لحظه هلیکوپتر ایمران به وسیله هلیکوپتر نیروهای روس منهدم میشود و در همین لحظه پرایس تفنگش را به سمت ساوپ پرتاب میکند و ساوپ کاری را که پانزده سال پیش نیمه تمام مانده بود تمام میکند.
بازی های رایانه ای...برچسب : نویسنده : 1computergame951 بازدید : 323